کد مطلب:329988 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:155

لحظات آخر عمر زینب (س )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

ماجرای كربلا پایان پذیرفته ، ولی غمهای زینب فراموش شدنی نیست . هر لحظه او كربلا و عاشورا و اسارت و درد رنج است . هر لحظه ، مدینه یادآور حدیث كساء اهل بیت و دوران هجرت زینب و حسین ، از سخت ترین دوران عمر اوست .

در مدینه قحطی سختی رخ داده است . عبدالله بن جعفر كه بحر جود و كرم است و عادت بر بذل و عطا دارد، به دلیل اینكه دستش ‍ از سرمایه دنیا تهیه گشته راهی شام می گردد و به كار زراعت مشغول می شود؛ ولی زینب ، هر روز او گریه و داغ دل است . مدتی می گذرد كه زینب گرفتار تب وصل خانواده اش می گردد و هر لحظه مریضی او شدت پیدا می كند، تا اینكه نیمه ظهر به همسر خویش عبدالله می گوید: ((بستر مرا در حیاط به زیر آفتاب قرار بده .))

عبدالله می فرماید: ((او را در حیاط جای دادم كه متوجه شدم چیزی را روی سینه خویش نهاده و مدام زیر لب حرفی می زند. به او نزدیك شدم دیدم پیراهنی را كه یادگار از كربلاست ؛ یعنی پیراهن حسین را، كه خونین و پاره پاره است ، بر روی سینه نهاده و مدام می گوید: ((حسین ، حسین ، حسین !...))

لحظاتی بعد او وارد بر حریم اهل بیت النبوة گشت و كارنامه عمرش به به خیر و سعادت ختم گردید.(185)

185-عقيله بني هاشم ص 57 و 58